مثلا پیش آمده بود که بنشینم ساعت ها به عکست زل بزنم
به زخم زیر چشمت چپت دست بکشم
قربان صدقه ی قد و بالایت بروم
با اخم توی عکست ناخودآگاه اخم کنم
با خنده ی نصفه و نیمه ات، قاه قاه بخندم
پیش آمده بود
می فهمی؟
بود...
یعنی حالا دیگر نمی آید
یعنی نمی خواهم که پیش بیاید
یعنی به جهنم که سال ها پیش چه شده که پای چشم چپت یادگاری دارد
یعنی خنده و اخمت، خوشحال و غمگینم نمی کند
یعنی به من چه که قد و بالایت کدام لباس را زیباتر می کند
آن پیشامدها، پیش آمده بود
می فهمی؟
بود...
حالا دیگر نیست!